⭐دست‌هايت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:

 

🌹مومنين! ( يک لحظه اينجا يک تبسم کرد و گفت:)

 

⭐خوب مي‌دانيد در دستانم اينک دست کيست؟

 

🌹نام او عشق است، آري مي‌شناسيدش : علي ست

 

⭐من اگر بر جنگجويان عرب غالب شدم

 

🌹با مددهاي علي ابن ابي طالب شدم

 

⭐در حُنين و خيبر و بدر و اُحُد گفتم: علي

 

🌹تا مبارز خواست "عمرِو عبدِوُد" گفتم: علي

 

⭐با خدا گفتم: علي، شب در حرا گفتم: علي

 

🌹تا پيام آمد بخوان "يا مصطفي" ! گفتم: علي 

 

⭐دختري دارم دلش درياي آرامش، ولي

 

🌹شد سراپا شور و توفان تا شنيد اسم علي

 

⭐کوثري که ناز او را قلب جنت مي‌کشيد

 

🌹ناگهان پروانه‌ شد دور سر حيدر ‌پريد

 

⭐روزگارش شد علي، دار و ندارش شد علي

 

🌹از ازل در پرده بود آيينه دارش شد علي

 

⭐ريسمان رستگاري تارِ گيسوي علي است

 

🌹من نبي‌اَم در کنارم يک "نبأ" دارم "عظيم

 

⭐طالبان اِهدنا اينهم صراطَ المستقيم

 

🌹چهره‌اش مرآتِ "ياسين" شانه‌هايش "مُحکمات" 

 

⭐خلوتش "والطور" ، شور مرکبش "والعاديات" 

 

🌹هر خط قرآنِ من، توصيفي از سيماي اوست

 

⭐هر که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست